تصور کن فقط برای همین امشب زن و شوهریم
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد ازحرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا راصدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
آقا جواب داد : خواهش میکنم!
خانم: من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
آقا: من یه پیشنهاد دارم
خانم: چه پیشنهادی؟
آقا : فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم
زن : ریزخندی کرد و با شیطنت گفت
- چه اشکال داره ، موافقم
آقا : قبول؟
خانم : قبول!
آقا : خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم
میآد . دیگه هم مزاحم من نشو


امیدوارم دل آقایون منحرف رو نشکسته باشم
نظرات شما عزیزان: